۱۳۸۷/۰۱/۱۱

نوروز مبارک...


بچه ها

عمر شکوفه ها خیلی زیاد نیست

این فرصت استثنائی رو از دست ندین

حتما برید وقت کمه...
این عکس شکوفه قیسی(زردآلو) تقدیم همه بچه ها
ببخشید فقط این چند روز هوا ابری بود...

روستای نیمه متروکه پرگه!


سلام بچه ها

یه نگاهی به این ده بندازید

چرا اینجوریه؟

من که جرات نکردم نزدیکش بشم

کسی میدونه اینجا کسی هست یا خبری داره ؟

سبزی کوهی سیریش



سلام بچه ها


بدوئین سیریش هارو بکنید تا تموم نشده!!!
ببینین چقدر زیاده....
البته این سبزی بیشتر جنبه داروئی داره و خیلی عذر میخوام گلاب به روتون یه خرده نه بیشتر از یه خرده میرانه(مسهله)... D-:
میگن اگه دیر بجنبی اصطلاحا خر میشه!



توپ كاچ

توپ كاچ بازي محلي طالقان است كه معمولا در ايام نوروز انجام مي دادند.اين سالها در روز سيزده نوروز معمولا طالقاني ها توپ كاچ يازي مي كنند حتي مسن تر هاي فاميل هم براي لحظاتي در بازي شركت ميكنند.بازي بسيار لذت بخشي است كسي اين بازي را بلد هست؟

۱۳۸۷/۰۱/۱۰

۱۳۸۷/۰۱/۰۲

مژده دهید ای دوستان - حین که دیوان شعر شیخ مهدی فرهنگی(غواص) رسید

روز اول عید به میهمانی رفته بودیم که جناب حاج فریدون فرهنگی(فائز) -که خودشان هم شاعر می باشند و هم گرد آورنده کتاب مرثیه های غواص - مژده دادند که دیوان غواص بنام " غواص بحر معرفت " به چاپ رسیده و یک جلد نیز از ایشان خریداری کردیم. من با دیدن کتاب خیلی خوشحال شدم.واقعا حسرت خوردم چرا غواص رو ندیدم. آنقدرزیبا و زیاد سروده که متعجبم چرا زودتر از اینها کاری برای شناساندنش به عموم نشده. کتاب حاضر-که عکسش رو بعدا میفرستم - نسبت به کتاب قبلی از کیفیت عالی برخوردار است. کتاب فوق الذکر شامل قصیده - غزل- قطعه- حکایت - مسمط - ترجیع و ترکیب بند - دو بیتی و رباعیات غواص است. دوستانی که مایلند کتاب را تهیه کنند اعلام آمادگی کنند تا در جایی از طالقان که در دسترس همه باشد قرار دهیم و از آنجا تامین کنند.

۱۳۸۶/۱۲/۲۸

گیاهان بومی


بهار یکی دو سال پیش بود که آقای میلانی در برنامه خانواده تحت عنوان" گذری بر پایین طالقان " به طالقان رفته بود. یکی از همشهریها دسته ای گل چیده بود و در کنار سد راه میرفت. میلانی از او پرسید : اسم گلها را به زبان محلی میدانی؟ فقط رنگهایش را گفت. لذا فکر کردم از این پس که به طالقان میرویم گلها و گیاهان را با نام و حتی المقدور تصویرشان در وبلاگ بگذاریم .فقط خواهشا" تصاویر از نزدیک باشه تا بتوان تشخیص داد. این گونه "پونه " نام دارد که در کنار جوی آب میروید. ضمنا" خوردنی هم هست. با نان و پنیر میچسبد.دوستانی که نمی شناسند یا شک دارند از بزرگتر ها سئوال کنند . یه وقت اشتباهی نخورید کار دستتون بده . توضیحات بیشتر میدانید بنویسید.

کِلُ چهارشنبه

چهار شنبه آخر سال یا چهارشنبه سوری را در طالقان کِلُ چهارشنبه میگویند و آنرا با مراسم خاصی برگزار میکردند و میکنند به این صورت که نزدیکیهای مغرب سه شنبه آخر سال همه مردم به پشت بامهای خود میروند و اگر پشت بام آنها شیروانی باشد در یک گذر گاه عمومی یا یک محل وسیع در داخل کوچه جمع میشوند و مقداری علف های پوسیده و چوب خشک و آت و آشغال خانه در آخر سال و لباس های کهنه و مندرس را کپه میکنند و شاخه های درختهای خشک شده را به صورت آلونک در می آورند و بالای شاخه ها را با سیم به هم میبندند و این علف پوسیده ها را داخل آلونک روی هم می چینند و بعد از تاریک شدن هوا روی آلونک را نفت می پاشند و آتش میزنند که بلافاصله شعله سر میگیرد و گاهی ارتفاع شعله به چندین متر میرسد و از راههای دور دیده میشود . وقتی شعله های آتش فروکش کرد با احتیاط از روی آتش میپرند و با صدای رسا میگویند : تشُک تشُک* سرخی تو از من زردی من از تو و آنوقت که آتش کاملا فروکش کرد در کنار آتش مینشینند و چای درست میکنند و آجیلی که با خود آورده اند قسمت میکنند و در محل هایی که دسترسی به آجیل معمولی نداشته باشند مقداری کشمش ، مغز گردو و توت و تخم کدو را با هم مخلوط میکنند و آنرا بین حاضرین قسمت میکنند . عده ای از جوانان حتی میان سالان که به فرهنگ و سنن ملی علاقه وافر دارند علف و چوب خشک و نفت را بر میدارند و میروند بالای تپه ها و وقتی که هوا تاریک شد و آتش بازی ها ی محل رو به خاموشی گذاشت روی بوته ها و چیز هایی که با خود برده اند نفت میریزند و در ساعت معینی که قبلا با هم قرار گذاشته اند با هم روشن میکنند . بعضی ها شام را هم همانجا صرف میکنند و پس از پایان چهارشنبه سوری فانوس ها را که با خود آورده اند با آتش(کل چهارشنبه ) روشن میکنند و با آواز خوانی رو به خانه می آیند وقتی که به خانه رسیدند فانوس ها را سر درب یا داخل حیاط روشن میگذارند و معتقدند تا پایان سال آینده چراغ منزلشان روشن خواهد ماند و تاریکی در خانه هایشان راه نخواهد یافت.
*تشُک = آتش کوچک
برگرفته از کتاب فرهنگ عامیانه مردم طالقان. تالیف محمد علی اکبریان

لغت

يكي از لغات يا در واقع وسيله اي كه در طالقان استفاده مي شود، تندرآشو (Tondoraashoo) است.
وسيله چوبي بلند كه البته بعدها به دليل ماندگاري بيشتر جنسش از آهن شد. وسيله اي شبيه عصا كه با آن آتش درون تنور را هم ميزدند.
اين كلمه از دو بخش تندر (Tondor) و آشو (Aashoo) تشكيل شده
تندر به معني آتش و آشو به معني به هم خوردن يا به هم زدن
مثل كلمه "حالم آشو گرست (Haalom aashoo garest)" يعني حالم به هم خورد.
البته كلمه آشو به معني آلوده هم هست. مثلاً نفت آشو يعني نفتي

ضرب المثل

دوستان عزيز سلام،
حتماً با فرهنگ غالب مردم طالقان آشنا هستيد. تقريباً بي پرده و رك هستند و گاهي از گفتن كلماتي خاص ابايي ندارند. مثل اين يكي:
هوايي سري سنده گير
(Hawaaie seri Sende gir)
هوايي سر يعني رو هوا
گير هم كه از ريشه گرفتن است.
خودتون معناي كليش رو درآريد!

زبان مادري

پيشتر كه هنوز مادر بزرگم در طالقان بود و من تابستانها تعطيل، خوشحال بودم كه هر زمان كه بخواهم به طالقان مي روم و تا هر وقت كه بخواهم مي مانم. طبيعت زيبا و خاك زيبايش را بي نهايت دوست داشتم و هميشه براي رفتن و رسيدن التهاب، اما ...
اما هرگز زبانشان را دوست نداشتم. گرچه زبان مادريم بود ولي از آن بيزار بودم. دوست نداشتم ديگران در حضور من با يكديگر طالقاني صحبت كنند. نه تنها حاضر نبودم به آن زبان صحبت كنم بلكه با آن مقابله هم مي كردم از مادر و پدرم مي خواستم به زبان فارسي صحبت كنند. پرستيژم را پايين مي آورد!!
بي پرده بگويم خجالت مي كشيدم.
وقتي قرار بود به خانه بازگرديم واي از آن روزي كه ماشين نداشتيم يا پدر مي ماند و ما مجبور بوديم با وسيله نقليه عمومي مراجعت كنيم. دوست نداشتم با آن بوي مخصوص كه تا مدتها همراهمان بود سوار ماشين عمومي شوم.
بي پرده بگويم خجالت مي كشيدم.
وقتي در كلاس مي پرسيدند كجايي هستيد؟ نمي توانستم بگويم طالقان.
بي پرده بگويم خجالت مي كشيدم.
روزگار گذشت. كودكي و نوجواني گذشت. مدرسه و دانشگاه هم گذشت. ديگر درگير كار و در آرزوي يك روز تعطيلي بيشتر و حسرت رفتن و ماندن در طالقان.
اكنون ديگر خجالت نمي كشيدم، حسرت مي خوردم. بي آنكه به زبان مادري ام التفاتي داشته باشم زباني را فراگرفتم كه در هيچ كجاي ايران صحبت نمي‌كردند. براي زنده نگاه داشتن آن زبان مادري ام را قرباني كرده بودم. حسرت مي خوردم، مبادا اين زبان شيرين فراموش شود. حسرت اينكه نسل آينده، كودكان ما ندانند زرچ (Zarech)يعني چه و يا كمنگوش (Kamangoosh)چيست؟
متاثر شدم نه نبايد بميرد.
بي پرده بگويم خجالت كشيدم.
اكنون مي دانم كه بوي طالقان را با هيچ عطري معاوضه نخواهم كرد و مي دانم به جاي آن عطر خاص ماندگار فقط بوي دود بر پيكرم مي نشيند و به جاي خاك سرخش دوده.
وقتي پدرم، مادرم و نياكانم طالقاني بوده اند، پس من چرانباشم. چرا نخواهم طالقاني باشم. اصالت را مي توان از نامش ديد.
اكنون با افتخار مي گويم طالقاني ام.
حالا ديگر مي خواستم صحبت كنم ولي نمي توانستم. از بزرگترهاي خانواده كمك مي خواستم ولي با شناختي كه از من داشتند، گمان مي كردند مي خواهم مسخره كنم!! گرچه بعد از مدتي كه تلاشم را ديدند، كمكم كردند.
اكنون ديگر خجالت نمي كشم با افتخار مي گويم طالقانيم و مي توانم (گرچه نه عالي ) به زبان مادري ام صحبت كنم.
بياييد اين زبان را زنده نگه داريم.

زرچ (Zarech): كبك
كمنگوش (Kamangoosh): قارچ كوهي

۱۳۸۶/۱۲/۲۷

ضرب المثل

روزي از روزگاران خدا عده اي از جماعت طالقان در روستاي نويز نشسته بودند و براي بازسازي جوي آب نويز نظرات مختلفي مي دادند و هر كسي نظري داشت كه فلان كار را انجام بدهند..
در ضمن براي انجام هر گونه كار تعميري جوي آب نياز به نوعي گياه بود كه در زبان محلي بلم ناميده مي شود..

خلاصه همه حرف مي زدند و كسي مشغول نمي شد و از تنبلي تكاني به خود نمي داد..

از اين جريان يك ضرب المثل به يادگار مانده و هرگاه كسي نظري مي دهد كه نياز به وسيله يا چيزي دارد و تا دست به كار نشود عملي نخواهد شد.. مي گويند:

نويزي جو بلم مي خوا
NAVIZI JOO BALM MIKHA

یه روز در طالقان

وقتی به سد رسیدیم قسمت انتهایی سد خالی بود. آب رودخانه هم گلی بود ولی هنوز زیاد نشده. آنقدر که انتظار داشتم برف نبود. قسمتی از راه هم که هنوز خاکی است. البته فکر کنم پایین طالقان هنوز راهش ناجور باشد. به ده رسیدیم . چهار پنج سگ دور ماشین را گرفتند. بسم الله بسم الله آمدیم پایین. کاری نداشتند. ذوق زده شده بودند!! نزدیکای خانه یه روباه مرده بود که از قرائن و شواهد معلوم بود خودش مرده . چون جای زخمی بر بدنش نبود . شاید از گرسنگی و سرما یا بیماری. اول خیال کردم خودشو الکی زده به مردن. خوب مکاره دیگه.
به هر حال. بعد از کمی استراحت به دیدن یکی از اقوام رفتیم. با دیدن کرسی خیلی خوشحال شدم و جلدی یه عکس گرفتم. یه جاجیم خوشگل هم روی لحاف کشیده بودند. وقتی رفتم زیر کرسی آنقدر گرم بود که خواب مرا در ربود. خلاصه یه چرتکی زدم.



گوسفند ها را هم از طویله بیرون کرده بودن تا آب بخورند. گفتم الان نمیبرید بیرون علف تازه بخورند ؟ گفتند نه. اگه علف تازه بخورند دیگر علف خشک نمیخورند و تلف میشوند.

لغت

هرش
haresh
دیروز طالقان بودم . جایتان خالی. یه کلمه شنیدم که برای خودم جدید بود . داغ داغ بود و تو وبلاگ گذاشتم.

چشم انداز سد




فقط ببخشيد كه تاريخش كمي قديمي است.

متاسفانه عكسهايي كه در اواخر بهار گذشته گرفتم به خاطر يك اشتباه از كامپيوترم حذف شد

ضرب المثل

با سلام و تبريك پيشاپيش نوروز،

من هم سعي مي كنم هفته اي يك ضرب المثل به آنچه تاكنون نوشه ايد و ان شاء الله قرار است زيادتر هم شود، اضافه كنم ( البته نه در تعطيلات طولاني عيد) و خيلي خوشحالم كه از اين طريق اين مثل هاي قديمي و بعضاً بسيار گويا اما دور از ادب گردآوري مي شود.براي اينكه ديگر دوستان هم با اين مثلها آشنا شوند اگر معنايشان را ميدانيد، بنويسيد.

الله قلي ناچاقه وقت خوردن قورچاقه




عيد چگونه مي آمد و ...

مهيا مي شويم. مثل هميشه. پدر همه چيز خريده هم براي سفره خود و هم براي سفره پدر و مادر در طالقان. مثل هر سال دو سه روز قبل از سال نو مي رويم. بزرگراه تبديل به جاده آسفالته و بعد به پيچهاي تند خاكي تبديل مي‌شود. صعودي تدريجي. گوشهايم مي گيرد. آن بالا در گردنه چشمه اي است، مي دانم به آن چشمه كه حالا نيمه يخ زده است، برسيم نيمه راه پر شده است، اما نگران ادامه راهم. باريك و خاكي با پيچهاي تند. هيجان منفي وجودم را مي گيرد و با شور و شوق رسيدن مي آميزد. حالا رسيده ايم به سگ دشت همان سينه كش تند و معروف جاده كه همه را مي آزارد و با تمام كودكي ام اسمش را مي دانم. بين دلهره جاده و شادي برف و سرماي مطبوعش گير افتاده ام. درست مثل ماشين در گل و لاي اين سينه كش. پياده مي شويم و نم نمك به راه مي‌افتيم. چشمهايم به دنبال همان تخته سنگي مي گردد كه شبيه سر انسان است و پاسباني رود را مي دهد. هميشه منتظر ديدن آن هستم. اينجا آنجا گلهاي حسرت سركي به بيرون خاك كشيده اند. آخر هنوز براي دشت شقايق، خانا گل ها يا زردِگل ها زود است. در حيني كه از خنكاي هوا و بوي بهار به وجد آمده ام كم كم چشم انداز پشت جاده نمايان مي شود و كمي پس از آن صداي ترمز و بوق ماشين كه مي گويد: "پدر به كوچكي ذهن من نيست كه مغلوب گل و لاي شود."
هر از گاهي شغال يا خرگوشي را نشانم مي دهند كه تا پيدايشان كنم رفته اند. روستاها با آن خانه هاي كاه‌گلي بايد بيايند و بروند تا به خانه گلي خودمان برسيم و آن درخت گردوي كهن كه همان روز صبح قلاچ روي شاخه‌اش خبر رسيدن مسافر را آورده است. بار و بنه را از پاي ماشين بايد با همان الاغ سفيدمان كه گاهي لذت سواري‌اش را چشيده ام تا در خانه ببريم. حالا بوي آشنا كه دوستش دارم گرچه خوب نيست ولي مطبوعم است.سپيدارهاي لختِ بلند بالا در كنار رودخانة پر آبِ پر هياهو. همان مرز بين دو روستا. عادت كرده ام به اينجا كه مي‌رسم چشمها را ببندم تا صداي رود را بشنوم و صداي برفهاي كوه هاي البرز را كه اكنون به من سلام مي‌كنند. و پل چوبي كه فاصله اندكش با بستر رود به قد كوچك من هيجان ارتفاعي بلند را داشت. و دوباره راهي پر پيچ از ميان ده تا به امامزاده با آن دالان ساده و آن زنجير آهني كه گرچه حاكي از گنجي طلايي بود ولي براي من فقط وسيله بازي. اكنون سرشاخه هاي درخت گردويي كه سايه سار خانه بود و هم بازي من هويدا مي شود. هيچ وقت دوست نداشتم ريسمان تاب از آن باز شود. پله هاي خاكي را دو تا يكي بالا مي روم تا به طويله برسم. براي رفتن به طويله گاهي من بر مادر و گاهي مادر بر من غالب مي شود. بالا مي روم. حالا، بام طويله كه تراس خانه است، در و پنجره هاي چوبي. فضاي آشنا و دوست داشتني خانه. سلام و روبوسي و عيد.
عيد با بهار و بهار با جاده اي بكر، تميز و پر از خرگوش و كبك و شغال مي رسيد و خانه اي در انتظار.
مي خواهيم بر گرديم واي چه مي بينم ...
ديوارهاي آن خانة منتظر، از باران و برف فرو ريخته و انتظار بازسازي را مي كشد. مثل تمامي خانه هاي ديگر كه خراب شدند و به جاي ديوار هاي گلي از جنس آجر و به جاي سقف تير چوبي از شيرواني فلزي شده اند. آن خانه خراب شد و تمام كودكي ام را ويران كرد. مثل خانه هاي ديگر و كودكي‌هاي ويران شده و گاهي فراموش شده ديگران. تمامي باغها به خانة ويلايي براي گذران تابستان يا هواخوري آخر هفته تبديل شده‌اند. دالان امامزاده تخريب و دروازه آهنيِ ناهماهنگ با فضاي آن، جايش را گرفته. ساختمان امامزاده كه روزهاي محرم ميزبان عزاداران بود مقهور ساختمان دوطبقه سنگي و درختهاي توت زيبايش كه محال است طعم شيرين ميوه اش را فراموش كنم، قطع و حوض سنگي اش با واني نازيبا تعويض شده است. راههاي خاكي بين ده هم آسفالت شده‌اند و ديگر هنگام باران بوي خاك نم خورده نمي دهند. در يك كلام ديگر مثل سابق سنتي و بكر نيست.
پل چوبي كجاست؟
من هواي همان پل چوبي را دارم نه پلي از جنس آهن و سيمان كه به جاي الاغ و قاطر ماشينها را از آن ده به اين ده هدايت كند. من همان رود پاك را مي خواهم كه چشمه هايش را مي شناختم و تشنگي كودكي ام را با آن سيراب مي كردم، آبچاله ها با آن ماهي هاي عجيب و كوچكِ پادار مي خواهم كه وقتي صيدشان مي‌كنم و به خانه مي‌برم تا مادر سرخشان كند مي فهمم كه آنها قورباغه اند نه ماهي! نمي خواهم سپيدي برفهايش به زير پلاستيك هاي سياه مدفون شود. مي خواهم داخل آبهاي راكدش زيبايي تصوير تبريزي ها را ببينم نه زشتي زباله‌ها را. نمي خواهم بوي آنجا را با بوي مانده زباله و تعفن عوض شده ببينم. مي خواهم از لابه لاي بوته هاي تمشك ميوه بچينم نه زباله!
گندمزارها، يونجه زارها و جوزارها همگي به تصرف علفهاي هرز درآمده‌اند. كجاست آن خرمن گندم، آن وَرزا هاي بسته شده به خيش. من دلم سواري روي خيش را مي خواهد. دويدن در ميان يونجه زار و گندمزار.
جاده چقدر تغيير كرده. اكنون سگ دشت و آن پاسبان رود، همان سنگ انساني را مي گويم، به زير آب خفته. شقايق ها تك و توك مي رويند. خرگوشها و كبكها كم شده اند و شغال ها نمي دانم شايد رفته اند جاي ديگري.
سد از دور زيبا و از نزديك مامن بطري هاي سياه و كثيف و پلاستيكهاي رها شده در طبيعت زيبايمان است. ديگر گردنه ابراهيم آباد نه دلهره كودكي ام را دارد و نه زيبايي آن را. ميزبان مهماناني است كه نمي داند كيستند و از كجا آمده اند. مانند همانان كه نمي دانند كيستند و به كجا آمده اند و چگونه بايد با ميزبانشان رفتار كنند.
اكنون بهارم در حسرت دشتهاي شقايق آغاز مي شود و با گلهاي حسرت خاتمه مي يابد.


قلاچ: كلاغ دم بلند (gholach)
ورزا: گاو نر (Warza)
خيش: گاوآهن
گل حسرت: نوعي گل از نوع گل زعفران و شبيه به آن كه در آخر زمستان و اوايل بهار مي رويد
خانا گل: نوعي گل بوته اي بنفش و صورتي رنگ كه بهار در كوه مي رويد
زردِگل: گلهايي از گونه رز با ريشه رونده

۱۳۸۶/۱۲/۲۵

برگزاري مراسم نوروز (2)

بعد از مدتي طبق سنت چندين ساله همه در ميدان اصلي روستا كه به گاراژ شهرت دارد جمع مي شدند و دسته جمعي از مسن ترين فرد ده بازديد مي كردند همينطور خانه به خانه مي گشتند. براي ما اين موقع بهترين وقت براي ناخنك زدن به شيريني و شكلات و ... بود چون هيچكس منزل نبود!!
اگر ديد و بازديد ها به وقت ناهار مي خورد هركسي براي صرف ناهار به منزل خودش مي رفت ناهار هم كه هميشه سبزي پلو با ماهي است. بعد از ناهار و كمي استراحت دوباره در گاراژ براي ادامه عيد ديدني ها جمع مي شدند تا عيد ديدني همه اهالي انجام شود. لازم است بگويم اگر خانواده اي در سال قبل عزيزي را از دست داده باشند چون باصطلاح نو عيد دارند هم جزء خانواده هايي محسوب مي شوند كه اول بايد به ديدن آنها رفت حتي قبل از ديدن مسن ترين فرد ده.
از روز دوم عيد ديد و بازديدهاي خانوادگي شروع مي شد كه براي ديدن اقوام پياده به روستاهاي مجاور مي رفتند. برنامه هاي عيدديدني ادامه داشت تا روز 13 فروردين از آنجا كه هميشه در فصل بهار زمينها خيس است و يا هوا باراني است معمولا ناهار در منزل صرف مي شد. اما مراسم بازي سيزده بدر تحت هر شرايطي برگزار مي شد كه شاد ترين لحظه هاي روز سيزدهم نوروز بود.
يكي از اين بازيها تب كشني نام دارد tab kashaney اين تقريبا يك بازي است شبيه به بازي بيس بال كه در فرصتي ديگر به طور مفصل قوانين و چگونگي بازي را برايتان خواهم گفت.
و اما بازي دوم تاب بازي بود، با ريسمان يا طناب روي درختهاي گردوي بزرگ تاب درست مي كردند درختهاي مشخصي بودند كه هرسال همه همان جا جمع ميشدند و به نوبت از بچه و جوان و پير همه تاب مي خوردند، قسمت هيجان انگيز اين مراسم اين بود كه وقتي نوبت به دختر يا پسري مجرد و دم بخت مي رسيد با تركه اي بلند به كف پاي او مي زدند و مي گفتند: نامزوتو بگو namzoto bogo يعني اسم نامزد و يا كسي كه دوستش داري را بگو!!
دخترهاي جوان با گونه هاي گل انداخته از گفتن جواب طفره مي رفتند و بعضي بسته به شدت ضربه ايي كه به كف پايشان مي خورد جواب مي دادند اما پسرها با فرود آمدن اولين ضربه سريع دست خود را رو مي كردند شايد هم اصلا فقط سوار تاب مي شدند تا زودتر عشق و علاقه خود را به دختر مورد نظرشان ابراز كنند.
در خصوص اين دو رسم دوبيتي هايي نيز در كتاب طالقاني سرود، سروده آقاي محمدعلي صالحي طالقاني آمده كه با اجازه ايشان برايتان مي نويسم:

سينزه اي رو بي شيم ما در بن دشت
تب كشني مي نن ايمرو به هر دشت
نگارجانم ويگي چو رو بكش تب
نگاري توپ و بين بر آسمان گشت

روز سيزده بدر ما به بن دشت * مي رويم
امروز در هر دشتي (توپ كاج) بازي مي كنند
نگارم چوب را بگير و توپ را بزن
ببين كه توپ نگارم به آسمان رفت

* بن دشت (bone dasht) اسم مزرعه

كنم خنده بهار آيم تي اي ور
بيشيم صحرا و سينزه رو كنيم در
پنجه پيتك نگار جانم بخور هوشت*
بوگو نامزتي نام دره تي پي سر

درفصل بهار خنده كنان نزد تو خواهم آمد
به صحرا برويم و روز سيزده را بدر كنيم
نگارم در روز (پنجه پيتك) * تو تاب بخور
و نام نامزدت را كه پشت سرت است را بگو

* هوشت (hosht) تاب و تاب خوردن
* دركتاب مذكور از panje pitok بعنوان مراسمي در 25 فروردين ياد شده است.

نام این وسیله در روستای شما چیست؟

شاید از زاویه مورب عکس میگرفتم بهترمشخص بود . اما مطمئنم همه این را دیده اید.

۱۳۸۶/۱۲/۲۳

نوروزي خواني

يادداشت خانم مشايخ مرا به مراسم و آيين‌هاي نوروزي برد كه اگرچه متاسفانه هرگز در طالقان شاهد آن نبوده‌ام اما بر اساس تحقيقات مردم شناسي كه در اين منطقه مي‌كنم برايتان بخشي از آن را بازگو كنم. يكي از مراسمي كه در طالقان رايج بوده‌است نوروزي‌خواني است. چند نفر كه صداي خوشي داشته‌اند روستا به روستا رفته و با آهنگي دلنشين ابيات زير را مي‌خوانده‌اند و اهالي روستا بسته به ميزان توان مالي خود شادباش‌هايي را به اين گروه مي‌داده‌اند. و اما اشعار:
نوروزي سلطان آمده گل در گلستان آمده
مژده دهيد به دوستان بلبل به بستان آمده
حاجي خانوم با صفا پنج‌زاري وردار بيار
نورزي سلطان آمده گل در گلستان آمده
...
و اما نسخه‌اي كه آقاي اكبريان* نوشته‌اند:
نوروز سلطان آمده گل در گلستان آمده
مژده دهيد اي دوستان بلبل به بستان آمده

اي حاجي آقاي باصفا ما آمديم پيش شما
فرمان بده اندر سرا به حاجي خانم از وفا
دس كنه در كيف حاجي پول درآرد خان باجي
بدهد بر نوروزي خوان حق خدا حق قرآن
يك‌سال بماني شادمان امسال چو شادان آمده
نوروزي سلطان آمده گل در گلستان آمده

1.اكبريان، حاج محمد علي. فرهنگ عاميانه مردم طالقان. افروز، تهران،چ2، 1384، ص36.

برگزاري مراسم نوروز (1)

نوروز طالقان را، هم خيلي دوست داشتم هم نه! مي گويم چرا؟ چون هم بدي داشت هم خوبي اول بدي را مي گويم و بعد خوبي ها را چون خوبي هايش بيشتر بود.
ما تا سال 74- 73 سال تحويل را در طالقان منزل مادر بزرگم جشن مي گرفتيم. خيلي دور نيست ده دوازده سال قبل و حتي تا همان موقع هم هروقت كه به طالقان مي رفتيم در گل و لاي جاده بخصوص منطقه اي كه الان به زير آب سد خفته و سگ دشت (sage dasht) ناميده ميشد ماشين گير ميكرد و اعصاب همه را به هم مي ريخت!! تازه بماند بعد از اينكه از طالقان بر ميگشتيم هم گل (gel) و هم قرمزي گل به كفشهايمان تا مدتها مي ماند چون با يكبار شسته شدن هم پاك نمي شد از بس كه چسبنده بود. و دوم سرماي استخوان سوز اين فصل سال بود بطوري كه شبها غصه داشتيم چطور تو رختخواب يخ بخوابيم كه تا گرم مي شديم صبح مي شد و صبحها هم از ترس سرما نمي خواستيم از زير لحاف بيرون بياييم!! (چون زير كرسي هم نمي توانستيم بخوابيم) ولي باز جاي شكرش باقي بود كه مادربزرگ مهربانم هميشه داخل تنور چند كتري آب گرم آماده داشت تا براي شستشوي صورت يخ نزنيم.
و اما خوبي ها:
شب عيد هميشه غذا چلوخورشت فسنجان بود كه چون توي تنور پخته مي شد با حرارت ملايم و پيوسته بسيار خوشمزه مي شد. صبح روز عيد برخلاف روزهاي ديگر با نشاط از خواب بلند مي شديم بعد از صرف صبحانه در نظافت روزانه كمك مي كرديم كوچه ها با دقت آب و جارو مي شد. در اتاقي كه ايوان ناميده مي شد و تنور در آن بود كرسي مهيا و سفره اي نو بر آن پهن مي گرديد، ظروف ميوه شيريني شكلات و آجيل به همراه هفت سين روي كرسي قرار مي گرفت، مادر بزرگم هميشه يك ظرف نخود چي كشمش هم در سفره هفت سين جاي ميداد قرآن هم كه هميشه جاي خودش را داشت، سمار جوش و چاي تازه دم آماده بود. (اين توضيح را هم بگويم فقط در سالي كه پدربزرگم فوت كردند شيريني از سفره حذف و خرما جاي آن را گرفت).
راديو روشن همه منتظر دور سفره منتظر اعلام تحويل سال، (هميشه در اين لحظه ها در دلم آرزوهايم را مي گويم چون شنيده ام اگر در لحظه تحويل سال هر آرزويي را بگويي برآورده مي شود) به محض اعلام تحويل سال و در رفتن توپ! يكنفر با يك جام* پر از آب از منزل خارج مي شد مجددا در مي زد، وارد مي شد، جام آب را كه مظهر روشني ست روي سفره مي گذاشت و همه با هم روبوسي ميكردند با آروزهاي خوب و قشنگ براي يكديگر ظرف شكلات و شيريني مي چرخيد تا كامها از همان ابتداي سال شيرين باشد.
ادامه دارد...
* جام : كاسه اي از جنس روي يا مس

۱۳۸۶/۱۲/۲۲

سلام

طالقان زيبايست. چشمه هايش. رودخانه اش. خانه هايش. هواي پاك و گلهاي بهاريش. و به تازگي سد پهناورش.
طالقان زيباست اما...



اينجانب پيشنهادي دارم براي جلوگيري از فاجعه اي كه بزودي همه را تهديد مي كند..

1- جمع آوري زباله از هر جا و هر مكاني كه امكان دارد..
2- ارشاد كردن افرادي كه زباله ها را در همه جا پرت مي كنند..
3- استفاده نكردن (حتي المقدور) از نايلون ها و پلاستيك ها
4- بردن وسيله اي در هنگتم پياده روي در طالقان براي جمع آوري زباله ها


طبيعت به توجه نياز دارد
طالقان به مهرباني

ضرب‌المثل دنبلیدی

"پاشاخانی توله"
pasha kha:ni tulleh
بعید می‌دانم غیر دنبلیدی‌ها بتوانند معنای این ضرب‌المثل را حدس بزنند.

۱۳۸۶/۱۲/۲۱

دستخط غواص آرتونی طالقانی

الوعده وفا . دستخط مرحوم غواص را هم برایتان گذاشتم.

من شمردم شما هم می شمارید؟

داشتم تعداد ضرب المثلها را میشمردم دیدم از ده مورد فراتر رفته. گفتم چه خوب است آنها را با معنی یادداشت کنم و هر از گاهی مرور کنم . البته نیازی به یادداشت نیست. جناب عزیز و نگار پایین مطالب بر چسب گذاشته اند که جای تقدیرو تشکر فراوان دارد. روی برچسب کلیک و یاعلی

۱۳۸۶/۱۲/۱۹

بهار

سلام دوستان

دو سه روز تعطيلي طالقان بودم جاي همه خالي...

هوا بسيار عالي بود و شب بسيار سرد...

برف هم بيشتر در ارتفاعات بود و در روستاها آب شده بود..

خلاصه همه چيز دست به دست هم داده بودند و گمان كنم كه بهار در راه است...

بهار بهار...

پرنده گفت یا گل گفت؟

خواب بودیم و هیچکی صدایی نشنفت

بهار بهار...

صدا همون صدا بود

صدای شاخه ها و ریشه ها بود

بهار بهار

چه اسم آشنایی

صدات میاد اما خودت کجایی؟

وا بکنیم پنجره ها رو یا نه؟

تازه کنیم خاطره ها رو یا نه؟

بهار اومد لباس نو تنم کرد

تازه تر از فصل شکفتنم کرد

بهار اومد با یه بغل جوونه

عیدو آوورد از تو کوچه تو خونه

حیاط ما یه غربیل

باغچه ی ما یه گلدون

خونه ی ما همیشه

منتظر یه مهمون

(شاعر: محمد علي بهمني)

لغت

قر ا َ و
ghar ao
حدس را در نظرات ثبت کنید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کلیه حقوق مطالب ، تصاویر و فایل‌های صوتی منتشر شده در وبلاگ متعلق به نویسندگان آن است و هرگونه استفاده از آن‌ها تنها با اجازه مستقیم نویسنده امکان‌پذیر می‌باشد.