۱۳۸۷/۰۱/۱۹

ضرب المثل

آيا ميدانيد
’’ مشگل تنوره مي ني؟ ‘‘
يعني چه؟

چون مورچگان بايد اندوخت (1)

زمستان براي اهالي طالقان سياه زمستان بود و بهار، گسنا بهار(1) (Gosna bahar)
سرماي استخوان سوز زمستان تا مدتها بعد از عيد باقي بود و آن برف سنگين تا قوّت آفتاب بر خاك خفته.
پس سبزه ها حق داشتند ديرتر برويند، درختان ديرتر گل كنند(2) و ديرتر به بار بنشينند. پس اين مردمان هم حق داشتند به بهار بگويند گسنا بهار.
تازه اوايل خرداد آلوچه هاي ريز و ترش (3) خود را در زير آفتاب بهاري گرم مي كردند و كمي بعد تمشك هاي رسته بر كناره هاي رود رخ مي نمودند و تابستان مي رسيد با گيلاس هاي نوبرانه، آلبالوها با آن گونه هاي سرخ خجالتي و قيصي هاي زرد و شيرين با مغزي تلخ.
گرچه، تلخي آن دوام نداشت. مغزها چندين روز در آب مي ماندند و چند باري آبشان تعويض مي شد تا تلخي آنها برود. پوسته نازك و خيس خورده رويش را مي گرفتند. بعد با كمي نمك تفت داده مي شد و اينگونه لبلبو (Lablabu) نام مي گرفت. زمستان هميشه سخت بوده و راه تا شهر بسيار و پركولاك. از هيچ چيز نبايد گذشت حتي پوسته سخت هسته ها، كه همچون پوسته سخت گردو نگهداري مي شد تا هيمه تنورگردد.
چون مورچگان بايد اندوخت. تا اواسط پاييز و اولين برف. ذخيره مواد غذايي با آلوچه هاي ترش شروع مي شد و با زالزالك و گچ (4) (Goech) تمام.
بايد همان ميوه هاي موجود را خشك كرد: آلوچه، آلو، آلبالو، گيلاس، زردآلو، هلو، سيب، گلابي، انگور و شايد چند ميوه تابستاني ديگر و در پاييز، جوز (jowz به معني گردو) و شايد فندق و بادام كوهي.
اينها هم شب چره (5) (Shab Chorah) آنها بود و هم غذايشان. پس كودكان از خوردن زياد آن منع مي شدند و همواره يكي بود كه آنها را بپايد. كودكان كه تشنه دانستن و گشنه چشيدن بودند مي خواستند بدانند در باغ همسايه چه ميوه اي هست و چه مزه اي مي دهد؟ گرچه قد كوتاه، آرزوي فتح درختان را برايشان محال مي ساخت اما مي دانستند براي شاخه ها ي فرو دست چگونه از يكديگر نردبان بسازند.
ميوه هاي خشك آذوقه زمستانشان و برگ خشك درختان نيز براي مالهايشان.(6)
كشتشان گندم، عدس، نخود، نخود سياه، لوبيا چيتي، سيب زميني، چغندر، كدو و به ندرت سبزيهاي ديگر بود و يونجه و جو براي دامها.
اينها براي هشت ماه كافي نيست. پس بايد سري بزنند به سفره گشاده كوه. همه مي دانند كه با صداي رعد، كمنگوشها(7) هراسان از خاك بيرون مي جهند و با نور برق ديده مي شوند و چيده. ديگر مصطلح شده به هنگام رعد و برق بگويند:"اولين كمنگوشان ميني" (اولين كمنگوشها مال من)
غذايي بس محبوب، كمياب و مغذي كه خام آن دارويشان بود. انواع سبزيهاي معطر و مفيد كوهي: آتك (8)، كل خواجه(Kole khaje)،‌شورك(Shoorok)، سيريش، ريواس، قزياقه(Ghezyaghe)، شنگ (Sheng)، آويشن و ...
برگ و گل اين گياهان كه به سفره هاشان رنگ و به غذايشان طعم طبيعت مي افزود، خشك مي شدند براي فصل سرما.
گاهگاهي لابه لاي اين بوته هاي كوهي، لانه زرچ هاي (كبكهاي) پرخاكستري هم هست. تخمهاي كوچك شيري رنگ با آن خالهاي تيره زيبا. صبحانه اي لذيذ اما... بي رحم.
كوه به جز غذايشان زيبايي و سفيدي خانه ها را هم تامين مي كرد. سفيدي ديوارها و سقف ها. گل سفيد رنگي كه با آب مخلوط مي شد و با جارو به ديوارها و سقف پاشيده.(9)
جارو، آن نيزهديه اي از طبيعت بود. دختران جوان با هم به كوه مي رفتند. در جاي خاصي از كوه، جارو مي گرفتند.
حتي گرمي خانه و تنور از كوه بود و از گون (Gawan) بوته ها كه البته چيدنشان لم داشت و خاص بزرگترها مي نمود.
هربار كه چوپان منتخب ده نگاهي بر آن زيباي بي كران و سخي مي انداخت، مي ديد گوسفندان از سفره رنگينش مي خورند و زير سايه آرامشش، آرام مي گيرند و سخاوت كوه را در دهان تكرار مي كنند. ادامه دارد...


1- گسنا (به ضمه گاف): به معني گرسنه است و گسنا بهار يعني بهار گرسنه
2- در طالقان به جاي "شكوفه دادن" از "گل كردن" استفاده مي شود.
3- موسوم به سگ الوك يا آلوك (Sag Alook): اصطلاحي بود كه به آلوچه هاي خيلي ترش مي دادند. همان آلوي سگي، از كلمه سگ به عنوان صفت استفاده شده
4- گچ (حرف گاف مابين o و e تلفظ مي شود.): نوعي ميوه پاييزي از گونه زالزالك ولي ريزتر از آن كه رسيده اش رنگ قرمز سير دارد.
5- شب چره (به ضمه چ و فتحه ر): (احتمالاً چره از مصدر چريدن مي آيد) تنقلاتي كه شب هنگام و در مواقع شب نشيني مي خوردند و معمولاً مخلوطي از دانه هاي روغني از جمله گردو و كشمش بوده.
6- مال: در طالقان به مجموع گاو و گوسفندانشان مال مي گفتند. (شايد چون مال و داراييشان همان بوده)
7- كمنگوش: (به فتحه كاف و ميم) نوعي قارچ كوهي كه البته در شعري از آقاي توكلي كمانگوشت نوشته شده و با تحقيقات علمي جديد كه قارچ را گوشت گياهي مي دانند كاملاً مطابقت دارد.
8- آتك: (به ضمه ت) كه در تهران به آن والك (walak)مي گويند.
9- به اين كار گل او (Gelow) مي گويند. مركب از دو واژه گل (به كسره گاف) و او (ow) به معني آب. در سال چند بار خانه را بدين روش زيبا ميكردند در عين حال ترك هاي ناشي از گذشت زمان پر مي شد. البته كف خانه نيز با لايه اي از مخلوط گل، كاه و زور (تاپاله گاو) پوشانده مي شد كه در مجموع دو رنگ سفيد و قهوه اي تضاد زيبايي ايجاد مي كرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کلیه حقوق مطالب ، تصاویر و فایل‌های صوتی منتشر شده در وبلاگ متعلق به نویسندگان آن است و هرگونه استفاده از آن‌ها تنها با اجازه مستقیم نویسنده امکان‌پذیر می‌باشد.