سلام به دوستان و همشهریان گرامی
اگر فرصتی باشد میخواهم موضوع جدیدی را در وبلاگ باز کنم و آن معرفی کتابهایی است که پیرامون طالقان به نگارش درآمدهاست و یا کتابهایی که نویسندگان آن طالقانی هستند. همینجا از شما برای همکاری دعوت میکنم. لطفا کتابهایی را که میدانید نویسندگان آن طالقانی هستند و یا کتابهایی که در زمینهی طالقان نوشته شدهاند را معرفی کنید. کم کم سرچشمهی خوبی برای بخش کتاب گردآوری خواهد شد. و اما در آغاز:
همانگونه که جلد کتاب را میبینید : گنجینه عاطف نام کتابی است که زندهیاد آقای محمدعلی اکبریان نوشتهاند. پیشترها در صفحه ویژهی ایشان نوشته بودم که که با چه شوقی از این کتاب یاد کردهاند. حال به همت فرزندان ایشان کتاب آخر او را پیش از فرا رسیدن سالگردش میتوانیم در بازار ببینیم.
از خانم ژینوس اکبریان سپاسگزارم که لطف کرده و کتاب ایشان را برایم فرستادند.
شناسه کتاب: گنجینه عاطف؛ محمدعلی اکبریان؛ نشر افروز؛ تهران 1388
معرفی کتاب: کتاب جنگی از نظم و نثر پارسی است که از فردوسی تا پروین اعتصامی و ایرج میرزا را در بر میگیرد. از نظر موضوعی نیز سربرگهایی چون حماسی ، عرفانی و تعلیمی در این کتاب یافت میشود. اینکتاب میتواند همراه خوبی برای سفرهای شما باشد تا به شکلی فشرده بزرگان ادب پارسی را با خود داشته باشید. با توجه به این که معنای برخی از واژهگان در پانوشت کتاب آمدهاست، خواندن این کتاب را برای مخاطبان نوجوان و جوان آسان میسازد.
روی جلد بسیار با ظرافت طراحی شدهاست. تصویری از اقای اکبریان در پسزمینه و عنوان که به سادگی روی کتاب نشستهاست حال و هوایی گرم و صمیمانه به آن دادهاست. رنگ روی جلد تاثیر تصویر پسزمینه را افزایش میدهد.
و اما کاستیهایی نیز دیدهمیشود: از جمله فهرست نامرتب کتاب که به نوعی سرگردان است. فهرست میتوانست یا از نظر زمانی و یا از نظر موضوعی چیده شود. همچنین امیدوارم برای چاپهای بعدی از یک ویراستار برای این کتاب کمک گرفتهشود. اشتباهای گاه چاپی و گاه ویرایشی به فراوانی دیده میشود. همچنین جای منابع متون در این کتاب خالیاست.
در پایان باز هم از تلاش بازماندگان مرحوم اکبریان قدرشناسی میشود که کتاب ایشان را به جامعه عرضه داشتند.
۱۳۸۸/۰۹/۲۹
۱۳۸۸/۰۸/۲۷
۱۳۸۸/۰۸/۱۶
جلال آل احمد و محبت او به زنهاي طالقاني!
چند وقت پيش كتاب اورازان جلال آل احمد به دستم رسيد و خوندم. هرچند بعدش ديدم تو پيوندهاي همين وبلاگ هم هست. توضيحاتي رو كه در مورد زنها داده توجهم رو كرد. جلال در كتاب اورازان زنهاي اورازان* رو اينطور توصيف كرده:
زنها از حد متوسط زيبايي نيز چيزي كمتر دارند! ولي گاهي چنان زيبايي نادري دارند كه چشم را خيره ميكند. اما اگر سال بعد سري به ده بزنيد همان زيبايي نادر نيز با برف هاي بهاره آب شده است.
غرور بخصوصي دارند. و چون طبيعت بهشان سخت گرفته خيلي زودرنجند.
____________________________________________________________________
توضيح نبشت: * مشت نمونه خروار است. اورازان هم قسمتي از طالقان است و انگار اين حرف براي تمامي زنهاي طالقاني گفته شده. راستش يك كم بهم برخورد. دو تا مبلغ مثل جلال آل احمد با اين همه اسم و رسم داشته باشيم كلاه دخترامون پس معركه است و حسابي رو دستمون ميمونن!!
____________________________________________________________________
پي نوشت:
1. فكر كنيد چقدر زندگي براشون سخت بوده كه اگه زن خوش قيافه اي هم پيدا ميشد در عرض يكسال بر اثر سختي و رنج زندگي اثري از زيبايي باقي نمي مونده!
2. آيا اين صداقت زيادي طالقوني ها نيست كه همه چي رو ميگن حتي اگه به ضررشون باشه؟
۱۳۸۸/۰۸/۱۱
عکسی از فراز کوههای طالقان
۱۳۸۸/۰۷/۰۳
۱۳۸۸/۰۴/۰۹
۱۳۸۸/۰۳/۳۱
۱۳۸۸/۰۳/۱۷
۱۳۸۸/۰۳/۱۳
كوه هاي البرز
تقريبا هر سال حوالي ارديبهشت، خرداد پدرم با بعضي بستگان به كوه مي رفتند علاوه بر گردش و ورزش دست خالي هم بر نمي گشتند ريواس، سبزي كوهي (شامل كل خاجه، آتك، شنگ و... )* كمنگوش و تخم زرچ از جمله سوغاتي هايي بودند كه از كوه برامون مي رسيد. ولي مثل اينكه امسال از گروه جامونده و نتونسته بره.
امروز كه با پدرم صحبت ميكردم (بابا طالقانه) مي گفتند كه هوا خيلي سرده و ديشب هم حسابي بارون و رعد و برق زده بلافاصله گفتم: بِيني كمنكوشان و كي بيگيت؟
الان هم كه دارم اين پست رو مينوسيم تهران هم داره بارون مياد يك عالمه هم رعد و برق داره ميزنه. خلاصه اينكه بد جوري هوس طالاقون كرده ام. حيف كه اين دو روز تعطيلي رو هم نمي تونم برم خوش به حال اونهايي كه تو اين هواي نازنين مهمان طالقانند. جاي مرا خالي كنيد.
امروز كه با پدرم صحبت ميكردم (بابا طالقانه) مي گفتند كه هوا خيلي سرده و ديشب هم حسابي بارون و رعد و برق زده بلافاصله گفتم: بِيني كمنكوشان و كي بيگيت؟
الان هم كه دارم اين پست رو مينوسيم تهران هم داره بارون مياد يك عالمه هم رعد و برق داره ميزنه. خلاصه اينكه بد جوري هوس طالاقون كرده ام. حيف كه اين دو روز تعطيلي رو هم نمي تونم برم خوش به حال اونهايي كه تو اين هواي نازنين مهمان طالقانند. جاي مرا خالي كنيد.
*
kole khaje
Aatok
sheng
۱۳۸۸/۰۳/۱۱
۱۳۸۸/۰۳/۰۹
۱۳۸۸/۰۲/۱۴
خونه تکونی بعد از عید!
سلام . فرصتی شد سری زدم به ولایت این هم سوعاتی، اما قبل از آن پیشنهادی داشتم. چه خوب است دوستانی که فرصت رفتن به ولایت و امکان عکس گرفتن از گیاهان یا سبزیهای صحرایی را دارند عکسهایی از آنها را با معرفی کوتاهی بگذارند(مثلا کاربرد گیاه: داروییٰ خوراکی، مکان رویش، دوام گیاه و ...). متاسفانه امسال امکان رفتن من به طالقان خیلی کم شده اما امیدوارم با نوشتن شما از حال و هوای آن جا دور نمانم. تا دیداری دیگر ...
۱۳۸۷/۱۲/۲۴
چهارشنبهي پايانی سال - جشن چهارشنبه سوری
چهارشنبه پايانی سال
جشن چهارشنبه سوری
يادآوري: اين نوشتار به پارسی سَره نوشته شده است و واژگان درون كمانكها (پرانتزها) واژگان بيگانه هستند و واژگان درون ابروها {آكولادها} برای روشنگری آمده است.
جشن چهارشنبه سوری به همراه ديگر آيين آن با گوناگوني و زیبایي بسيار و آواز و ترانه های شادی بخش و بزم و پایکوبی در همهي شَهرَپهای (ايالات، ساتراپ ها) ایران بزرگ از چند هزار کیلومتری کردستان تا چین برگزار می شود. گستره برگزاری این جشن، نشان از شكوه و پايندگي فرهنگ كهن اين بوم دارد. این گستردگی از سرزمین های خورووَران (غرب) عراق و اپاختر (شمال) آن کردستان، اپاختر سوریه، خورووران ترکیه، رپيتوين (جنوب) روسیه "داغستان و چچنستان"، آذرآبادگان (آذربایجان)، گابگه (قفقاز)، ارمنستان، خورای (شرق) پاکستان، افغانستان، رپيتوين ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان، خورای و اپاختر هند و خورای چین گرفته تا سرزمين كنوني ایران است.
ريشه واژه:
چهار شنبه سوری از دو واژه "چهارشنبه" پايان سال و واژهي "سوری" كه همان "سوريك" پهلوي و به مانك (معنی) سرخ است ساخته شده است و روي هم رفته به مانك چهارشنبه ی سرخ است.
پيشينه و سرچشمه:
به باور نيكان ما در پنج روز مانده به پايان سال فروَهر مردگان براي سركشي بازماندگان خود به زمين فرود می آيند و در پايان شب سال كه پايان جشن گاهان بارهمسپهمديم است، بر روي بام رفته و فانوسی به لبهي بام خود می گذاشتند كه تا بامداد روشن است. سپيده دم بر روی بام می رفتند و آتش افروزی آغاز مي شد كه با نوای اوستا در هم مي آميخت. اين آيين با دميدن نخستين رُخش {پرتو، Ray} خور {خورشيد} پايان می پذيرفت و نوروز آغاز می شد. گويا آيين آتش افروزی شب جشن چهارشنبه سوری از آتش افروزی زرتشتيان يا ايرانيان باستان در شب پايان سال سرچشمه گرفته شده است ولی آيين آن با آيين شب پايان سال بسيار ديگرگون است.
چرا چهارشنبه پاياني سال؟
ديدگاه های گونگون درباره برگزيدن شب چهارشنبه برای اين آيين است:
در ايران باستان خريد نوروزي همچو آينه، كوزه و اسپند را از چهارشنبه بازار فراهم ميكردند. بازار در اين شب چراغانی و زيور بسته و سرشار از هيجان و شادمانی بود و خريد هر كدام هم آيين ويژه اي را نويد می داد. شايد جشن شب چهارشنبه سرچشمه از چهارشنبه بازار دارد.
نخستین و کهن ترین نسكی (کتابی) که در آن نام چنین آتش افروزی آورده شده است، "تاریخ بخارا" نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی است، ولی در آن نامی از زمان برگزاری جشن آورده نشده است، ولي گزاره "هنوز سال تمام نشده بود" و نیز "شب سوری" آمده است.
دومین نوشتار کهن که نام جشن چارشنبه سوری را مي آورد، شاهنامه فردوسی در سرگذشت سردار دلير ايران، بهرام چوبینه است. ولي چرا چهارشنبه پايانی سال؟
بشد چارشنبه هم از بامداد بدان باغ که امروز باشیم شاد
...
ز جیهون همی آتش افروختند زمین و هوا را همی سوختند
برگزاری آيين جشن چهارشنبه سوري:
در پسين (غروب) چهارشنبه پايانی سال بوتهها را به شمار سه یا هفت کوپه آتش به نماد "پندار نیک"، "گفتار نیک" و "کردار نیک" و یا هفت امشاسپندان "هرمزد"، "وهومن"، "اردیبهشت"، "شهریور"، "سپندارمد"، "خورداد" و "امرداد"، روی هم مي گذارند و هنگامی كه خور {خورشيد} فرو مي نشیند، آن را بر مي افروزند تا آتش سر به آسمان كشيده جانشين خور شود. آتش ميتواند در بيابانها يا رهگذرها يا در خرند (حياط، Yard) و بام خانهها افروخته شود.
هنگامي كه آتش گُر كشيد از رويش ميپرند و ترانههايی كه در همهي آنها نشان از تندرستي و بارآوری و پاكيزگی است، ميخوانند:
"سرخی تو از من و زردی من از تو" كه در اينجا سرخی آتش نماد تندرستی و شادابی و روشنايي است و زردی نماد بيماری و اندوه و سستی است.
آتش چهار شنبه سوری را خاموش نميكنند تا خودش خاكستر شود. سپس خاكسترش را كه سپند (مقدس، saint) مي دانند، كسی گرد آوري مي كند و بی آنكه پشت سرش را نگاه كند، سر نخستين چهار راه مي ريزد. در باز گشت، باشندگان (اهالی) خانه از او ميپرسند:
كيستی؟
ميگويد: منم
از كجا مي آيي؟
از اروسی (گوشزد: واژه اروسي اوستايي است كه به عربي رفته و آنرا به گونه عروسي می نويسند)
چه آوردهاي؟
تندرستی
آيين چهارشنبه سوری تنها به آتش افروزی بسنده نمی شود، خانه تکانی پیش از چهارشنبه سوری، خریدن آیینه و کوزه نو، خرید اسپند دانه، چراغانی، فراهم كردن و خوردن آجیل هفت مغز، کوزه شکستن، شگون (فال) گوش ایستادن، شگون (فال) کوزه، ریختن آب به گوشه و کنار خانه، به بيابان رفتن در روز چهارشنبه سوری، تخم مرغ شکستن، شال اندازی، كفچه (قاشق) زنی، گره گشایی از بخت دختران با بستن كوپله (قفل) به گردن، نشستن روی چرخ کوزه گری، شکستن گردو، گفتن آرزوها به آب روان، فریاد زدن خواسته ها در چاه كهن، ياري خواستن از "چهارشنبه خاتون"، رنگ کردن خانه با گِل هایی به رنگ آبی و زرد، پختن آش ویژه چهارشنبه سوری و...
گزیده ای از آيين نام برده شده:
آجيل چهارشنبه سوری:
آجیل چهارشنبه سوری از هفت مغز و ميوه خشكك {پسته، بادام، سنجد، كشمش، گردو، برگه هلو، انجير}، به نماد هفت امشاسپندان درست شده و آن را در سفره چهارشنبه سوری می گذارند تا همهي خانواده برای شگون و تندرستی از آن بخورند.
کوزه شکستن:
درون کوزه کهنه سال پیشین كمي آب مي ريزند و آنرا از بالای بام به زمین می اندازند زیرا می گويند که فروَهران از کوزه نو دیدن خواهند کرد و آب پاشيده شده، نشان روشنايی در خانه است. در زمان ساسانیان به جای آب، سِترهايي (سکه هایی) را درون کوزه می انداختند و آن را از پشت بام به زمین پرتاب می کردند براي اينكه روزی و فزوني برای آنان فرستاده شود.
كفچه (قاشق) زنی:
آيين كفچه زنی كم و بيش در همهي شَهرَپهای (ايالات، ساتراپ ها) ایران بزرگ برگزار می شود. بدین گونه است که مردم و گاهي کودکان کاسه و كفچه را به هم کوبیده و در پشت در پنهان می شوند و مانپد (صاحبخانه) تخم مرغ یا پيشكشي درون کاسه می گذارد. كفچه زنان چه مرد چه زن بيشتر خود را با چادر می پوشانند.
كفچه زنی نماد پذيرايی از فروَهران است زيرا كه كفچه و كاسه مسين نشانه خوراك و خوردن بود. ايرانيان باستان برای فروَهران بر بام خانه خوراك هاي گوناگون ميگذاشتند تا از اين ميهمانان تازه رسيده آسمانی پذيرايی كنند و چون فروَهران پنهان و نمي توان ديدشان، كسانی هم كه برای كفچه زنی ميرفتند، كوشش ميكردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون خوراك و آجيل را ويژه فروَهر ميدانستند و دريافتشان را همايون ميپنداشتند.
شال اندازی:
در آيين شال اندازی جوانان از روی بام خانه همسايگان و خويشان يا نامزدشان، شال خود را از روی روزنه هيمه سوز (شومينه) پایین می کنند و مانپد (صاحبخانه) يا دختران در گوشه آن شال شیرینی و تخمه می پیچند.
شگون (فال) گوش:
آيين شگون گوش بيشتر براي كسانی است كه آرزويی دارند، مانند دختران دم بخت يا زنان در آرزوی فرزند. آنان سر چهار راهی كه نماد گذار از دشواري ها بود ميايستادند و كليدی را كه نماد گشايش بود، زير پا ميگذاشتند و آرزويي ميكردند و به گوش ميايستادند و گفت و گوی نخستين رهگذر را پاسخ به آرزوي خود ميدانستند. بدرستي آنان از فروَهران ميخواستند كه گره كارشان را با كليدی كه زير پا داشتند، بگشايند.
چهل رشته:
در بدخشان و اپاختر (شمال) افغانستان دختران موی سر خود را به چهل رشته بخش مي كنند و آن را می بافند و در ته رشته موها تـَرکه باريكي می بندند تا همه چهل رشته به چينش در کنار یکدیگر جاي گیرند و هنگام پریدن از روی آتش می گویند "به روی فرخندت گردم، زردی مرا گیر و سرخی ات را بده". در برخي از ده هاي درواز بدخشان از شب تا بامداد برگرد آتش می نشینند و پايكوبي می كنند.
جشن چهارشنبه سوری فرخنده باد.
ايدون باد،
جشن چهارشنبه سوری
يادآوري: اين نوشتار به پارسی سَره نوشته شده است و واژگان درون كمانكها (پرانتزها) واژگان بيگانه هستند و واژگان درون ابروها {آكولادها} برای روشنگری آمده است.
جشن چهارشنبه سوری به همراه ديگر آيين آن با گوناگوني و زیبایي بسيار و آواز و ترانه های شادی بخش و بزم و پایکوبی در همهي شَهرَپهای (ايالات، ساتراپ ها) ایران بزرگ از چند هزار کیلومتری کردستان تا چین برگزار می شود. گستره برگزاری این جشن، نشان از شكوه و پايندگي فرهنگ كهن اين بوم دارد. این گستردگی از سرزمین های خورووَران (غرب) عراق و اپاختر (شمال) آن کردستان، اپاختر سوریه، خورووران ترکیه، رپيتوين (جنوب) روسیه "داغستان و چچنستان"، آذرآبادگان (آذربایجان)، گابگه (قفقاز)، ارمنستان، خورای (شرق) پاکستان، افغانستان، رپيتوين ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان، خورای و اپاختر هند و خورای چین گرفته تا سرزمين كنوني ایران است.
ريشه واژه:
چهار شنبه سوری از دو واژه "چهارشنبه" پايان سال و واژهي "سوری" كه همان "سوريك" پهلوي و به مانك (معنی) سرخ است ساخته شده است و روي هم رفته به مانك چهارشنبه ی سرخ است.
پيشينه و سرچشمه:
به باور نيكان ما در پنج روز مانده به پايان سال فروَهر مردگان براي سركشي بازماندگان خود به زمين فرود می آيند و در پايان شب سال كه پايان جشن گاهان بارهمسپهمديم است، بر روي بام رفته و فانوسی به لبهي بام خود می گذاشتند كه تا بامداد روشن است. سپيده دم بر روی بام می رفتند و آتش افروزی آغاز مي شد كه با نوای اوستا در هم مي آميخت. اين آيين با دميدن نخستين رُخش {پرتو، Ray} خور {خورشيد} پايان می پذيرفت و نوروز آغاز می شد. گويا آيين آتش افروزی شب جشن چهارشنبه سوری از آتش افروزی زرتشتيان يا ايرانيان باستان در شب پايان سال سرچشمه گرفته شده است ولی آيين آن با آيين شب پايان سال بسيار ديگرگون است.
چرا چهارشنبه پاياني سال؟
ديدگاه های گونگون درباره برگزيدن شب چهارشنبه برای اين آيين است:
در ايران باستان خريد نوروزي همچو آينه، كوزه و اسپند را از چهارشنبه بازار فراهم ميكردند. بازار در اين شب چراغانی و زيور بسته و سرشار از هيجان و شادمانی بود و خريد هر كدام هم آيين ويژه اي را نويد می داد. شايد جشن شب چهارشنبه سرچشمه از چهارشنبه بازار دارد.
نخستین و کهن ترین نسكی (کتابی) که در آن نام چنین آتش افروزی آورده شده است، "تاریخ بخارا" نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی است، ولی در آن نامی از زمان برگزاری جشن آورده نشده است، ولي گزاره "هنوز سال تمام نشده بود" و نیز "شب سوری" آمده است.
دومین نوشتار کهن که نام جشن چارشنبه سوری را مي آورد، شاهنامه فردوسی در سرگذشت سردار دلير ايران، بهرام چوبینه است. ولي چرا چهارشنبه پايانی سال؟
بشد چارشنبه هم از بامداد بدان باغ که امروز باشیم شاد
...
ز جیهون همی آتش افروختند زمین و هوا را همی سوختند
برگزاری آيين جشن چهارشنبه سوري:
در پسين (غروب) چهارشنبه پايانی سال بوتهها را به شمار سه یا هفت کوپه آتش به نماد "پندار نیک"، "گفتار نیک" و "کردار نیک" و یا هفت امشاسپندان "هرمزد"، "وهومن"، "اردیبهشت"، "شهریور"، "سپندارمد"، "خورداد" و "امرداد"، روی هم مي گذارند و هنگامی كه خور {خورشيد} فرو مي نشیند، آن را بر مي افروزند تا آتش سر به آسمان كشيده جانشين خور شود. آتش ميتواند در بيابانها يا رهگذرها يا در خرند (حياط، Yard) و بام خانهها افروخته شود.
هنگامي كه آتش گُر كشيد از رويش ميپرند و ترانههايی كه در همهي آنها نشان از تندرستي و بارآوری و پاكيزگی است، ميخوانند:
"سرخی تو از من و زردی من از تو" كه در اينجا سرخی آتش نماد تندرستی و شادابی و روشنايي است و زردی نماد بيماری و اندوه و سستی است.
آتش چهار شنبه سوری را خاموش نميكنند تا خودش خاكستر شود. سپس خاكسترش را كه سپند (مقدس، saint) مي دانند، كسی گرد آوري مي كند و بی آنكه پشت سرش را نگاه كند، سر نخستين چهار راه مي ريزد. در باز گشت، باشندگان (اهالی) خانه از او ميپرسند:
كيستی؟
ميگويد: منم
از كجا مي آيي؟
از اروسی (گوشزد: واژه اروسي اوستايي است كه به عربي رفته و آنرا به گونه عروسي می نويسند)
چه آوردهاي؟
تندرستی
آيين چهارشنبه سوری تنها به آتش افروزی بسنده نمی شود، خانه تکانی پیش از چهارشنبه سوری، خریدن آیینه و کوزه نو، خرید اسپند دانه، چراغانی، فراهم كردن و خوردن آجیل هفت مغز، کوزه شکستن، شگون (فال) گوش ایستادن، شگون (فال) کوزه، ریختن آب به گوشه و کنار خانه، به بيابان رفتن در روز چهارشنبه سوری، تخم مرغ شکستن، شال اندازی، كفچه (قاشق) زنی، گره گشایی از بخت دختران با بستن كوپله (قفل) به گردن، نشستن روی چرخ کوزه گری، شکستن گردو، گفتن آرزوها به آب روان، فریاد زدن خواسته ها در چاه كهن، ياري خواستن از "چهارشنبه خاتون"، رنگ کردن خانه با گِل هایی به رنگ آبی و زرد، پختن آش ویژه چهارشنبه سوری و...
گزیده ای از آيين نام برده شده:
آجيل چهارشنبه سوری:
آجیل چهارشنبه سوری از هفت مغز و ميوه خشكك {پسته، بادام، سنجد، كشمش، گردو، برگه هلو، انجير}، به نماد هفت امشاسپندان درست شده و آن را در سفره چهارشنبه سوری می گذارند تا همهي خانواده برای شگون و تندرستی از آن بخورند.
کوزه شکستن:
درون کوزه کهنه سال پیشین كمي آب مي ريزند و آنرا از بالای بام به زمین می اندازند زیرا می گويند که فروَهران از کوزه نو دیدن خواهند کرد و آب پاشيده شده، نشان روشنايی در خانه است. در زمان ساسانیان به جای آب، سِترهايي (سکه هایی) را درون کوزه می انداختند و آن را از پشت بام به زمین پرتاب می کردند براي اينكه روزی و فزوني برای آنان فرستاده شود.
كفچه (قاشق) زنی:
آيين كفچه زنی كم و بيش در همهي شَهرَپهای (ايالات، ساتراپ ها) ایران بزرگ برگزار می شود. بدین گونه است که مردم و گاهي کودکان کاسه و كفچه را به هم کوبیده و در پشت در پنهان می شوند و مانپد (صاحبخانه) تخم مرغ یا پيشكشي درون کاسه می گذارد. كفچه زنان چه مرد چه زن بيشتر خود را با چادر می پوشانند.
كفچه زنی نماد پذيرايی از فروَهران است زيرا كه كفچه و كاسه مسين نشانه خوراك و خوردن بود. ايرانيان باستان برای فروَهران بر بام خانه خوراك هاي گوناگون ميگذاشتند تا از اين ميهمانان تازه رسيده آسمانی پذيرايی كنند و چون فروَهران پنهان و نمي توان ديدشان، كسانی هم كه برای كفچه زنی ميرفتند، كوشش ميكردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون خوراك و آجيل را ويژه فروَهر ميدانستند و دريافتشان را همايون ميپنداشتند.
شال اندازی:
در آيين شال اندازی جوانان از روی بام خانه همسايگان و خويشان يا نامزدشان، شال خود را از روی روزنه هيمه سوز (شومينه) پایین می کنند و مانپد (صاحبخانه) يا دختران در گوشه آن شال شیرینی و تخمه می پیچند.
شگون (فال) گوش:
آيين شگون گوش بيشتر براي كسانی است كه آرزويی دارند، مانند دختران دم بخت يا زنان در آرزوی فرزند. آنان سر چهار راهی كه نماد گذار از دشواري ها بود ميايستادند و كليدی را كه نماد گشايش بود، زير پا ميگذاشتند و آرزويي ميكردند و به گوش ميايستادند و گفت و گوی نخستين رهگذر را پاسخ به آرزوي خود ميدانستند. بدرستي آنان از فروَهران ميخواستند كه گره كارشان را با كليدی كه زير پا داشتند، بگشايند.
چهل رشته:
در بدخشان و اپاختر (شمال) افغانستان دختران موی سر خود را به چهل رشته بخش مي كنند و آن را می بافند و در ته رشته موها تـَرکه باريكي می بندند تا همه چهل رشته به چينش در کنار یکدیگر جاي گیرند و هنگام پریدن از روی آتش می گویند "به روی فرخندت گردم، زردی مرا گیر و سرخی ات را بده". در برخي از ده هاي درواز بدخشان از شب تا بامداد برگرد آتش می نشینند و پايكوبي می كنند.
جشن چهارشنبه سوری فرخنده باد.
ايدون باد،
"عزیز و نگار" دو دلداده طالقانی در شبهای بخارا
دوستان، درود
امروز داشتم عزیز و نگار رو تو گوگل جستجو می کردم لینک زیر رو بهم آدرس داد. برام جالب بود. شاید واسه شما هم جالب باشه.
۱۳۸۷/۱۱/۲۶
۱۳۸۷/۱۱/۲۱
سلام
با تمام احترامی که برای خاندان اکبریان قائلم یکی از مراسم طالقونی ها را یادآوری می کنم و اون پی گیری نکردن ماتم است. مثلا در خانواده ما تا چهلم عزیز از دست رفته سیاه می پوشن و بعد از آن رنگ لباس را عوض می کنند. چرا که طالقونی ها (یا حداقل در ده ما ) معتقدند که خانواده نباید زیاد در ماتم بنشیند که غم، غم می آورد.
پس برای این که فضای این جا عوض بشه. سری به زمستان طالقان بزنیم و یادی کنیم از یکی از مراسم قدیمی: تیرماه سیزده
پس برای این که فضای این جا عوض بشه. سری به زمستان طالقان بزنیم و یادی کنیم از یکی از مراسم قدیمی: تیرماه سیزده
کسی می دونه چی بوده؟ یا یک جور دیگه بپرسم در ده شما این مراسم چه طور برگزار می شده؟ در پست بعدی براتون خواهم نوشت. حالا هم چند تا از عکس های زمستانی سرزمین دوست داشتنی ما:
تشكر وقدرداني
خانواده عاطف :
بازماندگان شادروان مرحوم حاج محمدعلي اكبريان (عاطف) سپاس و تشكر فراوان خود را بابت همدرديها و حضورسبزتان كه در مراسم تشييع،تدفين و يادبودآن مرحوم ابراز فرموديد صميمانه اعلام مي نمايند.
بزرگواريهاي بي نظيري كه دوستان وياران عنايت داشته اند ، توانست غم فقدان آن عزيز ازدست رفته را بر ما هموار نمايد، و بدون شك روح آن مرحوم را درآرامش كامل قرا خواهد داد..
ازخداوند متعال خواهانيم كه فرصت خدمت در شاديهايتان را داشته باشيم.
بازماندگان مرحوم حاج محمد علي اكبريان (عاطف)
۱۳۸۷/۱۱/۱۴
یاد عاطف
هو العزیز
با تمام حزن و اندوه در سینه و بغض در گلویم قطعه ای را که در رثای استاد گرانمایه و پدربزرگ ارجمندم (عاطف) سروده ام به دوستدارانش و همه کسانی که در غم از دست دادن آن عزیز با من شریک بودند تقدیم می نمایم :
یاد عاطف
عاطفا، یاد تو هر جا که شوم ره جانان من است
نشوم خیره به جایی جز آنجا که خاطرت یاد من است
شعرهایت همه سبز، نغمه هایت همه ساز
عطر تو چون گل یاس، در هوای ذهن بیدار من است
در فراق تو کسی مونس و غم خوارم نیست
این عزیز است ونگارش ، همه شب غمگسار من است
طالقان را طلاکان خواندی و سرزمین رادمردان
خورشید تابنده ای بر این دیار، که زادگاه من است
گر بگسلد زمانه بند من و تو در جهان باکی نیست
دلخوشم به خونی که جاری در رگ های من است
شهاب الدین اکبریان
87/10/25
۱۳۸۷/۱۱/۰۸
اعلاميه مراسم شب چهلم زنده یاد عاطف
مديريت محترم سايت عزيز و نگار،
باسلام و ضمن ارزوي موفقيت براي شما به پيوست اعلاميه مراسم شب چهلم پدر، حاج محمد علي اكبريان ارسال ميگردد تا در صورت امكان در سایت درج گردد. درضمن دراينجا ازكليه عزیزان، دستاندركاران سایت و اعضاي وبلاگ عزيزو نگار دعوت مينمايیم كه دراين مراسم وشادي روح مرحوم عاطف حضور بهمرسانند.
باتشكر: عماد اكبريان
۱۳۸۷/۱۱/۰۴
سایه طوبی
پشت من از بار سنگین فراق تو شکست
نازنینا بار هجرت را کشیدن زود بود
نازنینا بار هجرت را کشیدن زود بود
گرچه رفتی از نگاهم کی روی از دل مرا
طعم زهرآلود فقدان را چشیدن زود بود
طعم زهرآلود فقدان را چشیدن زود بود
گرچه نقش روی تو در خاطر ما مانده است
روی زیبای تو را زین پس ندیدن زود بود
روی زیبای تو را زین پس ندیدن زود بود
عاطفا هر چند کوچیدی تو از دار فنا
سایه ی طوبی زسر بردن برایم زود بود
سایه ی طوبی زسر بردن برایم زود بود
طبع شعر و کلک شیوا نغز گفتارت کجا؟
جرات شعروغزل سفتن برایم زود بود
جرات شعروغزل سفتن برایم زود بود
فرزند عاطف: بهشید اکبریان
۱۳۸۷/۱۱/۰۳
محمد علی اکبریان پدری دلسوز و مهربان برای همه ما بود
"چه جانفرساست این درد جدایی"
وداعی تلخ بود و حزن انگیز
سراسر سینه ام از غصه لبریز
وداعی تلخ بود و حزن انگیز
سراسر سینه ام از غصه لبریز
گرفتم دست لرزانت به نرمی
فشردم بر دو چشمانم به گرمی
"پدر این آخرین دیدار ما بود"
لبت خاموش بود اما نگاهت
به آرامی به من بدرود می گفت
"چه جانفرساست این درد جدایی"
همین دیروز بود با تو نشستم
هزاران عهد وپیمان با تو بستم
به من گفتی ره مردانگی را
فروتن بودن و افتادگی را
به من گفتی که دانش بهترین است
پسر غافل مشو راه تو اینست
ادب را پیشه کن در زندگانی
به مظلومان کمک کن تا توانی
"دریغا زندگی بس بی وفا بود"
الا ای تار و پود و ریشه من
تو ای سرچشمه اندیشه من
رسد روزی که آیم بر مزارت
نشینم بار دیگر برکنارت
به یاد او
پدر بزرگ عزیزم
نوشتن از تو برایم بسیار دشوار است.این چند سطر توانایی بیان بزرگی روحت را ندارد اما نوشتن از توست که به این کلمات ارزش می دهد و به من جرات,وگرنه نه من شاعری چون توام و نه نویسنده ای چیره دست!
جداشدن سخت است از تو که دلت دریایی بود از صدف های عشق,لبت گلی بود که به هنگام شکفتن عطر دوستی می پراکند,در چشمان آبی ات مهری بود که تصویری از مهربانی درونت را نمایان می کرد,گرمای دست هایت یاس نوازش می کاشت و شعرهایت زندگانی را معنا می کرد.
فرصت شناخت تو را پیدا نکردیم که زمان اندک است برای فهمیدن راز گل سرخ ولی چه می توان کرد که گفته اند:
آب دریا را اگر نتوان کشید پس به قدر تشنگی باید چشید
نامت جاوید باد که اندیشمندان را پایانی نیست!
امیرحسین صادقیان نوه شادروان حاج محمدعلی اکبریان(عاطف)
نوشتن از تو برایم بسیار دشوار است.این چند سطر توانایی بیان بزرگی روحت را ندارد اما نوشتن از توست که به این کلمات ارزش می دهد و به من جرات,وگرنه نه من شاعری چون توام و نه نویسنده ای چیره دست!
جداشدن سخت است از تو که دلت دریایی بود از صدف های عشق,لبت گلی بود که به هنگام شکفتن عطر دوستی می پراکند,در چشمان آبی ات مهری بود که تصویری از مهربانی درونت را نمایان می کرد,گرمای دست هایت یاس نوازش می کاشت و شعرهایت زندگانی را معنا می کرد.
فرصت شناخت تو را پیدا نکردیم که زمان اندک است برای فهمیدن راز گل سرخ ولی چه می توان کرد که گفته اند:
آب دریا را اگر نتوان کشید پس به قدر تشنگی باید چشید
نامت جاوید باد که اندیشمندان را پایانی نیست!
امیرحسین صادقیان نوه شادروان حاج محمدعلی اکبریان(عاطف)
۱۳۸۷/۱۱/۰۱
چهلم و مراسم بزرگداشت زنده یاد محمدعلی اکبریان (عاطف)
پدرمسافری غریب است که درقربت غریبانه خویش درلقا حق تعالی مامن وآرامش گزیده است .
روزپنجشنبه 10/11/87ازساعت 30 /10 درمسجدجامع شهرک طالقان به یادچهلمین روزپروازش گردهم می آئیم وپس ازبرگزاری مراسم وصرف ناهاردرجوارخانه ابدی پدربه سوگ خواهیم نشست .
چشم به راه همه دوستدارانش خواهم بود.
روزپنجشنبه 10/11/87ازساعت 30 /10 درمسجدجامع شهرک طالقان به یادچهلمین روزپروازش گردهم می آئیم وپس ازبرگزاری مراسم وصرف ناهاردرجوارخانه ابدی پدربه سوگ خواهیم نشست .
چشم به راه همه دوستدارانش خواهم بود.
فرزندعاطف "مسعوداکبریان "
تهران 1/11/87
تهران 1/11/87
۱۳۸۷/۱۰/۲۵
یاد عاطف
هو العزیز
با تمام حزن و اندوه در سینه و بغض در گلویم قطعه ای را که در رثای استاد گرانمایه و پدربزرگ ارجمندم (عاطف) سروده ام به دوستدارانش و همه کسانی که در غم از دست دادن آن عزیز با من شریک بودند تقدیم می نمایم :
یاد عاطف
عاطفا، یاد تو هر جا که شوم ره جانان من است
نشوم خیره به جایی جز آنجا که خاطرت یاد من است
شعرهایت همه سبز، نغمه هایت همه ساز
عطر تو چون گل یاس، در هوای ذهن بیدار من است
در فراق تو کسی مونس و غم خوارم نیست
این عزیز است ونگارش ، همه شب غمگسار من است
طالقان را طلاکان خواندی و سرزمین رادمردان
خورشید تابنده ای بر این دیار، که زادگاه من است
گر بگسلد زمانه بند من و تو در جهان باکی نیست
دلخوشم به خونی که جاری در رگ های من است
شهاب الدین اکبریان
25/10/87
اشتراک در:
پستها (Atom)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ