در کتاب لسان الغیب شیخ آقا(هرنجی) داستانی در باره ی غواص ذکر شده که نشان دهنده ی مقام و جایگاه رفیع معنوی اوست . آن داستان به این شرح است:
شیخ آقا و شیخ مهدی فرهنگی (غواص) دوست بودند و به همدیگر ارادت زیادی داشتند . شیخ آقا به شوخی غواص راقیاس صدا می زد . غواص در روستای آرتون به رحمت خدا رفت. آقای عبد الکریم هرنجی میگفت از آقای ابو القاسمی شنیدم که اذان صبح (روزی که غواص رحلت کرد ) شیخ آقا به خانه ی ما آمد و گفت :برویم آرتون. از آنجا که فاصله ی آرتون تا هرنج زیاد بود( و آن روزها رفت و آمد فقط با پای پیاده بود) من گفتم الان که امکان رفتن به آرتون نیست. چند متر برف آمده است . شیخ آقا یک دفعه گفت : قیاس مرد ! قیاس مرد! من نرفتم ولی شیخ آقا پای برهنه خود را برای تشییع جنازه به آرتون رساند... بعد ها شیخ آقا گفت: من و غواص هر صبح نماز را در نجف میخواندیم و آنروز غواص نیامد. فهمیدم مرده است.
شیخ آقا و شیخ مهدی فرهنگی (غواص) دوست بودند و به همدیگر ارادت زیادی داشتند . شیخ آقا به شوخی غواص راقیاس صدا می زد . غواص در روستای آرتون به رحمت خدا رفت. آقای عبد الکریم هرنجی میگفت از آقای ابو القاسمی شنیدم که اذان صبح (روزی که غواص رحلت کرد ) شیخ آقا به خانه ی ما آمد و گفت :برویم آرتون. از آنجا که فاصله ی آرتون تا هرنج زیاد بود( و آن روزها رفت و آمد فقط با پای پیاده بود) من گفتم الان که امکان رفتن به آرتون نیست. چند متر برف آمده است . شیخ آقا یک دفعه گفت : قیاس مرد ! قیاس مرد! من نرفتم ولی شیخ آقا پای برهنه خود را برای تشییع جنازه به آرتون رساند... بعد ها شیخ آقا گفت: من و غواص هر صبح نماز را در نجف میخواندیم و آنروز غواص نیامد. فهمیدم مرده است.
بر گرفته از کتاب غواص بحر معرفت
۴ نظر:
دست شما درد نکند آقای قاسمی، حکایت جالبی بود. من شیخ آقا (هرنجی) را نمیشناسم، آیا ایشان هم در حد مرحوم غواص شهرت داشتند و دارند؟
در دنبلید هم قدیمها روحانی بود که من الان نامشان را به یاد نمیاورم و میگویند که کفشهایشان جفت می شده و طی طریق میکرده است. شخصا نمیدانم که این موضوع تا چه حد حقیقت داشته و چه مقدار بعدها به آن شاخ و برگ دادهاند ولی از کمالات و پازسایی اش زیاد جکایت میکنند.
شاید این مطالب برای انسانهای کنونی مسائلی عجیب و غیر قابل باور باشد. کسی که در مسیر خدا حرکت کند بی شک خداوند نیز به او مقامات بلند میدهد. نمیدانم داستان شیخ رجبعلی خیاط که طالقانی نیست را شنیده اید؟ ایشان هم در جوانی فرصتی داشت تا به یک زن پاسخ مثبت دهد اما صرف نظر کرد و چراغ دلش روشن شد.
در همین منطقه طالقان آ شیخ صالح ابری نیز در کنار جاده بالاتر از شهرک مدفون است ایشان نیز مقام بلندی داشت و هزینه مکه خود را به شخص نیازمند داد و لی دوستانش در عربستان همیشه او را جلوتر از خودشان میدیدند. آیا شخصیتهای دیگری میشناسید؟
راستی در مورد شیخ آقا پرسیدید. شیخ آقا زندگی بهلول وار داشت و خودش را به سادگی میزد. در داستان نیز اشاره شد که پای برهنه بود. در کتاب فرهنگ عامیانه آقای اکبریان در صفحه 170 داستانش را نوشته. اسمش شیخ زین العابدین واصلی بود.
ارسال یک نظر