۱۳۸۶/۱۲/۲۸

زبان مادري

پيشتر كه هنوز مادر بزرگم در طالقان بود و من تابستانها تعطيل، خوشحال بودم كه هر زمان كه بخواهم به طالقان مي روم و تا هر وقت كه بخواهم مي مانم. طبيعت زيبا و خاك زيبايش را بي نهايت دوست داشتم و هميشه براي رفتن و رسيدن التهاب، اما ...
اما هرگز زبانشان را دوست نداشتم. گرچه زبان مادريم بود ولي از آن بيزار بودم. دوست نداشتم ديگران در حضور من با يكديگر طالقاني صحبت كنند. نه تنها حاضر نبودم به آن زبان صحبت كنم بلكه با آن مقابله هم مي كردم از مادر و پدرم مي خواستم به زبان فارسي صحبت كنند. پرستيژم را پايين مي آورد!!
بي پرده بگويم خجالت مي كشيدم.
وقتي قرار بود به خانه بازگرديم واي از آن روزي كه ماشين نداشتيم يا پدر مي ماند و ما مجبور بوديم با وسيله نقليه عمومي مراجعت كنيم. دوست نداشتم با آن بوي مخصوص كه تا مدتها همراهمان بود سوار ماشين عمومي شوم.
بي پرده بگويم خجالت مي كشيدم.
وقتي در كلاس مي پرسيدند كجايي هستيد؟ نمي توانستم بگويم طالقان.
بي پرده بگويم خجالت مي كشيدم.
روزگار گذشت. كودكي و نوجواني گذشت. مدرسه و دانشگاه هم گذشت. ديگر درگير كار و در آرزوي يك روز تعطيلي بيشتر و حسرت رفتن و ماندن در طالقان.
اكنون ديگر خجالت نمي كشيدم، حسرت مي خوردم. بي آنكه به زبان مادري ام التفاتي داشته باشم زباني را فراگرفتم كه در هيچ كجاي ايران صحبت نمي‌كردند. براي زنده نگاه داشتن آن زبان مادري ام را قرباني كرده بودم. حسرت مي خوردم، مبادا اين زبان شيرين فراموش شود. حسرت اينكه نسل آينده، كودكان ما ندانند زرچ (Zarech)يعني چه و يا كمنگوش (Kamangoosh)چيست؟
متاثر شدم نه نبايد بميرد.
بي پرده بگويم خجالت كشيدم.
اكنون مي دانم كه بوي طالقان را با هيچ عطري معاوضه نخواهم كرد و مي دانم به جاي آن عطر خاص ماندگار فقط بوي دود بر پيكرم مي نشيند و به جاي خاك سرخش دوده.
وقتي پدرم، مادرم و نياكانم طالقاني بوده اند، پس من چرانباشم. چرا نخواهم طالقاني باشم. اصالت را مي توان از نامش ديد.
اكنون با افتخار مي گويم طالقاني ام.
حالا ديگر مي خواستم صحبت كنم ولي نمي توانستم. از بزرگترهاي خانواده كمك مي خواستم ولي با شناختي كه از من داشتند، گمان مي كردند مي خواهم مسخره كنم!! گرچه بعد از مدتي كه تلاشم را ديدند، كمكم كردند.
اكنون ديگر خجالت نمي كشم با افتخار مي گويم طالقانيم و مي توانم (گرچه نه عالي ) به زبان مادري ام صحبت كنم.
بياييد اين زبان را زنده نگه داريم.

زرچ (Zarech): كبك
كمنگوش (Kamangoosh): قارچ كوهي

۵ نظر:

محمد حسن قاسمي گفت...

من همیشه وقتی می پرسیدند بچه کجایی ؟ میگفتم طالقان . برعکس خیلی ها که میگفتند تهران کرج و .... شاید باورتان نشود من با همان کتانی های گل قرمز گرفته به دانشگاه هم رفته ام و بچه ها میفهمیدند من به طالقان رفته ام. همیشه از اینکه دیگران در ده به طالقانی حرف میزنند و من متوجه نمیشوم ناراحت شده ام.

محمد حسن قاسمي گفت...

راستی خانم مشایخ احیانا رشته شما ادبیات نیست؟ چون دست به قلمتان خوبست.

محمد حسن قاسمي گفت...

اگر شما و هر یک از دوستان میتوانید برای ما به زبان طالقانی مطالبتان را بنویسند. چون گفتید تسلط تقریبی دارید گفتم. کاربرد کلمه در جمله زیباتر است. من نمیتوانم درست بگویم. ولی میتوانم بنویسم هر جا ایراد داشت شما و دیگر دوستان تصحیح کنید.

پارسا گفت...

من و خواهرم هم بخصوص در دوران بلوغ خیلی حساس بودیم. مادر عزیزم هنوز ته لهجه طالقانی را حفظ کرده و وقتی قرار بود والدین بیان مدرسه خداخدا می‌کردیم که بابا بیاد تا مبادا به خاطر لهجه دهاتی مامان آبروی ما پیش معلم‌ها بره :))
البته حالا قضیه برعکس شده و ما هر وقت میایم خونه دنبال مادرم هستیم که زبان و اصطلاحات محلی رو یادبگیرم.

ش. مشايخ گفت...

آقاي قاسمي عزيز
رويا مترجمي زبان آلماني خونده و تو اين رشته كار ميكنه البته هميشه از بچگي خوب شعر مي گفت و مي نوشت!! تو نوشته اش هم اشاره كرده كه زباني رو آموخته كه در هيچ كجاي سرزمين مادريش به اون زبان صحبت نمي كنند!
ولي خوب، هميشه از بچگي استعداد زبانش خوب بوده و هست حتي طالقاني :)
از رويا هم معذرت مي خوام كه به جاي ايشان جواب داده ام.

ارسال یک نظر


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کلیه حقوق مطالب ، تصاویر و فایل‌های صوتی منتشر شده در وبلاگ متعلق به نویسندگان آن است و هرگونه استفاده از آن‌ها تنها با اجازه مستقیم نویسنده امکان‌پذیر می‌باشد.