۱۳۸۷/۱۱/۰۳

محمد علی اکبریان پدری دلسوز و مهربان برای همه ما بود

"چه جانفرساست این درد جدایی"

وداعی تلخ بود و حزن انگیز
سراسر سینه ام از غصه لبریز

گرفتم دست لرزانت به نرمی
فشردم بر دو چشمانم به گرمی

"پدر این آخرین دیدار ما بود"

لبت خاموش بود اما نگاهت
به آرامی به من بدرود می گفت

"چه جانفرساست این درد جدایی"

همین دیروز بود با تو نشستم
هزاران عهد وپیمان با تو بستم

به من گفتی ره مردانگی را
فروتن بودن و افتادگی را

به من گفتی که دانش بهترین است
پسر غافل مشو راه تو اینست

ادب را پیشه کن در زندگانی
به مظلومان کمک کن تا توانی

"دریغا زندگی بس بی وفا بود"

الا ای تار و پود و ریشه من
تو ای سرچشمه اندیشه من

رسد روزی که آیم بر مزارت
نشینم بار دیگر برکنارت

به یاد او

پدر بزرگ عزیزم
نوشتن از تو برایم بسیار دشوار است.این چند سطر توانایی بیان بزرگی روحت را ندارد اما نوشتن از توست که به این کلمات ارزش می دهد و به من جرات,وگرنه نه من شاعری چون توام و نه نویسنده ای چیره دست!
جداشدن سخت است از تو که دلت دریایی بود از صدف های عشق,لبت گلی بود که به هنگام شکفتن عطر دوستی می پراکند,در چشمان آبی ات مهری بود که تصویری از مهربانی درونت را نمایان می کرد,گرمای دست هایت یاس نوازش می کاشت و شعرهایت زندگانی را معنا می کرد.
فرصت شناخت تو را پیدا نکردیم که زمان اندک است برای فهمیدن راز گل سرخ ولی چه می توان کرد که گفته اند:
آب دریا را اگر نتوان کشید پس به قدر تشنگی باید چشید
نامت جاوید باد که اندیشمندان را پایانی نیست!

امیرحسین صادقیان نوه شادروان حاج محمدعلی اکبریان(عاطف)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کلیه حقوق مطالب ، تصاویر و فایل‌های صوتی منتشر شده در وبلاگ متعلق به نویسندگان آن است و هرگونه استفاده از آن‌ها تنها با اجازه مستقیم نویسنده امکان‌پذیر می‌باشد.