۱۳۸۶/۱۲/۲۳

برگزاري مراسم نوروز (1)

نوروز طالقان را، هم خيلي دوست داشتم هم نه! مي گويم چرا؟ چون هم بدي داشت هم خوبي اول بدي را مي گويم و بعد خوبي ها را چون خوبي هايش بيشتر بود.
ما تا سال 74- 73 سال تحويل را در طالقان منزل مادر بزرگم جشن مي گرفتيم. خيلي دور نيست ده دوازده سال قبل و حتي تا همان موقع هم هروقت كه به طالقان مي رفتيم در گل و لاي جاده بخصوص منطقه اي كه الان به زير آب سد خفته و سگ دشت (sage dasht) ناميده ميشد ماشين گير ميكرد و اعصاب همه را به هم مي ريخت!! تازه بماند بعد از اينكه از طالقان بر ميگشتيم هم گل (gel) و هم قرمزي گل به كفشهايمان تا مدتها مي ماند چون با يكبار شسته شدن هم پاك نمي شد از بس كه چسبنده بود. و دوم سرماي استخوان سوز اين فصل سال بود بطوري كه شبها غصه داشتيم چطور تو رختخواب يخ بخوابيم كه تا گرم مي شديم صبح مي شد و صبحها هم از ترس سرما نمي خواستيم از زير لحاف بيرون بياييم!! (چون زير كرسي هم نمي توانستيم بخوابيم) ولي باز جاي شكرش باقي بود كه مادربزرگ مهربانم هميشه داخل تنور چند كتري آب گرم آماده داشت تا براي شستشوي صورت يخ نزنيم.
و اما خوبي ها:
شب عيد هميشه غذا چلوخورشت فسنجان بود كه چون توي تنور پخته مي شد با حرارت ملايم و پيوسته بسيار خوشمزه مي شد. صبح روز عيد برخلاف روزهاي ديگر با نشاط از خواب بلند مي شديم بعد از صرف صبحانه در نظافت روزانه كمك مي كرديم كوچه ها با دقت آب و جارو مي شد. در اتاقي كه ايوان ناميده مي شد و تنور در آن بود كرسي مهيا و سفره اي نو بر آن پهن مي گرديد، ظروف ميوه شيريني شكلات و آجيل به همراه هفت سين روي كرسي قرار مي گرفت، مادر بزرگم هميشه يك ظرف نخود چي كشمش هم در سفره هفت سين جاي ميداد قرآن هم كه هميشه جاي خودش را داشت، سمار جوش و چاي تازه دم آماده بود. (اين توضيح را هم بگويم فقط در سالي كه پدربزرگم فوت كردند شيريني از سفره حذف و خرما جاي آن را گرفت).
راديو روشن همه منتظر دور سفره منتظر اعلام تحويل سال، (هميشه در اين لحظه ها در دلم آرزوهايم را مي گويم چون شنيده ام اگر در لحظه تحويل سال هر آرزويي را بگويي برآورده مي شود) به محض اعلام تحويل سال و در رفتن توپ! يكنفر با يك جام* پر از آب از منزل خارج مي شد مجددا در مي زد، وارد مي شد، جام آب را كه مظهر روشني ست روي سفره مي گذاشت و همه با هم روبوسي ميكردند با آروزهاي خوب و قشنگ براي يكديگر ظرف شكلات و شيريني مي چرخيد تا كامها از همان ابتداي سال شيرين باشد.
ادامه دارد...
* جام : كاسه اي از جنس روي يا مس

۹ نظر:

Unknown گفت...

سلام به همه

اول
حلول ماه فروردين رو به همه تبريك مي گم
(البته براي حساس شدن به صورت اختياري مي توانيد از تكنيك رويت هلال استفاده كنيد)

دوم
هم فرا رسيدن عيد نوروز رو به همه تبريك مي گم
اميدوارم هر آرزويي داريد سال آينده تحقق پيدا كنه!!

در ضمن چهارشنبه سوري تون هم خوب برگزار كنيد
(هر چي بدي بديد به آتيش تا از نو خوب كنه و سر سال تحويل بهتون پس بده)

من براي همه عزيزان دانايي و مهرباني آرزو مي كنم

پاينده باشيد

نوشيد محمودي گفت...

يكي از كارهاي جالبي كه مي‌كرده‌اند بره‌اي را كاكلش را حنا مي‌’ستند و رد كنار سفره مي‌آوردند.

samimi گفت...

خاطره جالبی بود خانم مشایخ،
من از رسم جام آب خبر نداشتم و چقدر رسم نمادین و زیبایی است!

محمد حسن قاسمي گفت...

توصیف واقعی طالقان را گفتید.گفته های خانم مشایخ در مورد بدی ها مصیبت ما هم هست. هوای سرد طالقان و صبح های سردش که آب دست را چوب میکند.اما حسرت خوبی هایی رامیخورم که گفتید و هیچ وقت عید در طالقان نبوده ام(شاید فقط برای سیزده بدر) یعنی نه پدر بزگی و نه مادر بزرگی. از وقتی یادم می آید پدر بزرگ نابینایم را به یاد می آورم که صبح تا شب نماز میخواند. قبل از تولد من بقیه شان فوت کردند. میخواستم بگویم اگر بزرگی در خاندان دارید قدرش را بدانید. نعمتهای بزرگی هستند. قدیما در ده یادم هست که دم درها را آبپاشی میکردند.بوی نم در هوا میپیچید. ما ناشیانه آب زیادی بر خاک میریختیم که راه را گل میکرد. اما همه اش مانند رویایی است که دیگر خبری از آن نیست.

مهدي حاجيان گفت...

سلام، جالب بود، خاطراتي مشابه ، نكته به نكته براي ما هم بود.
اما بنده آن در گل گير كردن ها را هم دوست داشتم و هنوز به نيكي از آن ياد ميكنم. اما يك نكته را فراموش كرديد. عطر مخصوصي كه مربوط به منطقه طالقان است كه براي چند وقت پس ازمراجعت از طالقان در وسايل باقي ميماند.

ش. مشايخ گفت...

عزيزان از نظرات خوبتون سپاسگزارم
آقاي قاسمي بوي نم ناشي از آب پاشي هنوز در بيني ام است و عاشقش هستم بخصوص عصرها قبل از آمدن گله.
و آقاي حاجيان آن بويي را كه مي گوييد و ما آن را بوي طالقون! مي ناميم را قبلا در اولين post كه گذاشتم گفته ام دوست دارم آن را بخوانيد.فكر ميكنم بايد به آرشيو سپتامبر 2007 بازگشت كنيد. با عنوان (كشرود)

محمد حسن قاسمي گفت...

"آی بگوتی" چه عطری میکرد. یه دفعه از طالقان اومدیم و دیدم علاوه بر خاک طالقان یه ملخ هم با ما همسفر شده اومده سرزمین غربت . نمیدونم خودشو کجا جا داده بود که سر از صندوق عقب در آورده بود

مهدي حاجيان گفت...

با سپاس از شما، به آرشيو مورد نظر رفتم و مطالب زيبايتان را بارديگر خواندم و لذت بردم. از قديم گفتن "قدر زر زرگر بداند قدر گوهر گوهري" طالقان و زيبابيي هاي پنهان و آشكارش را اكثر قريب به اتفاق خود طالقانيها بسيار و بسيار بيشتر درك ميكنند تا سياحتگران.
اي نگين سبز البرز،دوست دارم بوسه زدن بر خاكت را،چون كه از خاك توام، و به خاك تو بازخواهم گشت روزي.

پارسا گفت...

خاطرات جالبی بود خانم مشایخ و گوشه گوشه آن برای من هم خاطرات فراوانی را زنده کرد، از جاده‌های پر از گل و لای تا لحاف‌های چهل تکه یخ و مادربزرگ‌های مهربان...

ارسال یک نظر


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کلیه حقوق مطالب ، تصاویر و فایل‌های صوتی منتشر شده در وبلاگ متعلق به نویسندگان آن است و هرگونه استفاده از آن‌ها تنها با اجازه مستقیم نویسنده امکان‌پذیر می‌باشد.